46

ا/ت: بخاطر من اینکارو میکنی
یونگی: اره چون عاشقتم و فهمیدم توهم عاشق پدرتی و نمیتونستم اینکارو کنم
ا/ت:😔
یونگی: ناراحت نباش
ا/ت: حس میکنم یه کاری داری میکنی مگه میشه به این زودی از قاتل پدرو مادرت بگذری؟
یونگی:اره خاله جون دست اقای کیم باز کن من فقط اینو میخوام که دیگت هیچوقت شمارو نبینم
ا/ت: منو
یونگی: نه عزیزم اقای کیم میگم
ا/ت: اها باشه بابامو دیگه نبین
پ: اقای مین یونگی
برگشتیم نگاه به بابام کردیم تفنگ به دست بود
ا/ت: بابا اینو بزار پایین
پ: نه من نمیزارم من پدر و مادرتو کشتم الانم نوبت تو میخوام خانواده مین کامل از بین ببرم حتی اگه شده نوه خودمم میکشم
ا/ت: بابا درباره شوهرم و دخترم درست حرف بزن
پ: تو دهنتو ببند
بابام چشماشو بست من سریع رفتم جلو تفنگ
(.)
یونگی: ا/تتتتت
م: دخترممم
پ: ا/ت
م: بروگمشووووو
یونگی: ا/ت عزیزم خوبی؟ زنگ بزنید اورژانسس
ا/ت: یونگی من خوبم
یونگی: حرف نزن چرا اینکارو کردی؟
ا/ت: دوست دارم
یونگی: منم همینطور
ا/ت: قول بده بده دوباره ازدواج کنی
یونگی: نمیدونم چون من تورو دارم
ا/ت: نه قول بده
یونگی: باشه قول میدم قول میدم ازدواج میکنم
ا/ت: یونا خوب ازش مراقبت کن نزار کسی اشکشو دربیاره
یونگی: ا/ت اینجوری حرف نزن عزیزم تو هیچجا نمیری
✓: امبولانس اومد
سریع ا/ت رو بردن
منم پشت سرش رفتم بیمارستان

چند ساعت بعد
یومی: یونگی یکم بخواب هیچی نخوابیدی
یونگی: الان دقیقا ۱۰ساعت و ۲دقیقه و ۱۰ثانیست که تو اتاق عمله چرا تموم نمیشه من دارم دق میکنم
یومی: ا/ت خوب میشه نگران نباش
یونگی: یونا کجاست؟
یومی: بردمش پیش مامانم با بچه های خواهرم بازی کنه
یونگی:ممنون که مراقب یونا هستی
یومی: یونا هم مثل دختر خودمه
در اتاق عمل باز شد
یونگی: چیشد؟
سونهو: تموم شد
یومی: ا/ت خوبه
سونهو: 😭
یومی: چرا گریه میکنی بگو؟
سونهو: همش تقصیر تو گفتم دست از این دیوونه بازیات بردار دیدی چیشد
یومی: ا/ت کجاست؟
سونهو: دکترش گفت ده درصد احتمال میده زنده بمونه الان تو کماست
یومی: داری دروغ میگی
سونهو: من میتونم چه دروغی بدم تو بیمارستان
یونگی: ا/ت؟ ا/ت باید زنده بمونه باید بمونه نمیتونه بره
سونهو: فعلا تو کماست
یونگی: برمیگرده من میدونم دخترشو تنها نمیزاره
سونهو: یومی بیا بریم تنهاش بزار

سه ماه بعد
یونگی: خوبی خوشگلم دلم برات تنگ شده هرچه سریعتر این خواب ول کن بلند شو با منو یونا زندگی کن دلم برات یه ذره شده
سونهو: اقای دکتر من نمیتونم بهش بگم
👨🏻‍⚕️: تلاشتون رو بکنید
یونگی: اومدی خوبی؟
سونهو: ممنون نمیخوای برگردی خونه سه ماه یونارو ندیدی هروز میپرسه تو مامان کجایین
یونگی: بهش بگو به زودی برمیگردیم
سونهو: سه ماه گذشته ا/ت هنوز تو کماست
یونگی: برمیگرده قربونش بشم

#فیک
دیدگاه ها (۰)

اخر

گلیلییللییلییییی تموم شد 💕💕مرسی از حمایت تکتکتون از این فیک ...

۴۵

44

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

love Between the Tides³¹شبتهیونگرفتم بیمارستان تهیونگ: ببخشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط